عشق

عشق

عشق

عشق

فرانی اشتاین

مجموعه پنج جلدی «فرانی اشتاین: دانشمند خل و چل» نوشته جیم بنتون با ترجمه متین رحماندوست از سوی انتشارات امیرکبیر برای گروه سنی «ج و د» منتشر شده است.
 
«وقتی فرانی در زمان فراموش شد»، «حمله فرشته بیست متری عشق»، «سفر خیلی عجیب و غریب»، «فرانی نامرئی» و «فرانی تغییر یافته» عنوان‌های این مجموعه پنج جلدی‌اند که به ماجراهای بچه ماجراجو و کنجکاوی به نام «فرانی» می‌پردازند. فرانی علاقه زیادی به اکتشاف و اختراع دارد و در اتاق خواب زیر شیروانی منزلشان آزمایشگاهی پر از وسایل آزمایشگاهی دارد.

سی و نه سال


عمو ونون در آشپزخانه وارد شد و هری تبدیل به بیکن شد.

"موهای خود را بشویید!" او از طریق یک صبح روز صبح زد.

حدود یک بار در هفته، عمو ونون در بالای روزنامه اش نگاه کرد و فریاد زد: هری نیاز به یک مدل مو داشت. هری باید موهای بیشتری را نسبت به بقیه پسرها در کلاسش داشته باشد، اما او آن را در همه جا انجام داد.

دادلی با مادرش در آشپزخانه وارد شد. دادی خیلی شبیه عمو ورنون است. او دارای یک صورت بزرگ صورتی، گردن زیاد، چشمهای آبی کوچک و موهای ضخیم سفید است. عمه پتونیا اغلب می گوید که دادی به مانند یک فرشته بچه نگاه می کند - هری اغلب می گوید که دادی شبیه یک خوک در یک کلاه گیس بود.

هری پلاستیکی تخم مرغ و گوشت گاو را بر روی میز گذاشت، که دشوار بود. در ضمن، دادی، هدایای خود را شمارش کرد. صورتش افتاد

او گفت "سی و شش ساله، به دنبال مادر و پدرش است. "این دو برابر کمتر از سال گذشته است."

"عزیزم، شما در حال حاضر Auntie Marge شمارش نیست، ببینید، این در اینجا زیر این بزرگ از مامان و بابا است."

دادلی، "درست، سی و هفت پس از آن، در حال ظهور است. ددلی تانتوم در حال آمدن است، در اسرع وقت گاوچران خود را از دست داد.

عمه پوتونیایی نیز به شدت از خطر تشنه بود، زیرا او به سرعت گفت: "و ما دو روز دیگر را در حالی که امروز می روید، می خریدیم." چطور، پوپینک؟ دو هدیه دیگر. آیا این همه درست است؟ "

دادی برای یک لحظه فکر کرد شبیه کار سختی بود در نهایت او به آرامی گفت: "بنابراین من سی ... سی سی ..."

عمه پتونیا گفت: "سی و نه سال، شیرین،" گفت.

دیروز داشتم مجله بخارا را می‌خواندم

من دیروز داشتم مجله بخارا را می‌خواندم مطالب مرحوم دکتر صدیقی و دیگر استادانی که بودند را مرور می‌کردم، خیلی دریغ خوردم، تا وقتی دکتر مصفا حال و روز خوشی داشت با هم می‌نشستیم و این غصه‌ها را می‌خوردیم حالا که دکتر مصفا حال خوشی ندارد من با بچه‌هایم درد دل می‌کنم. اصلا به کلی در عرض نمی‌دانم بگویم چند سال -فاصله مثلاً دانشگاه دوران من تا حالا که 50 سال است - یک دفعه همه چیز زیر و رو شده است، هیچ چیزی باقی نمانده است. دیروز در همین رابطه با پسرم صبحت می‌کردم، پسر من دکترای فیزیک از دانشگاه شریف دارد دو، سه سالی هم آن‌جا استادیار بود ولی نتوانست بسازد و دوام بیاورد. هرچه به ایشان اصرار کردیم که کمی تحمل کند گفت نمی‌خواهم بمانم. الان آمده در دهات ما -در فیروزکوه- درخت گردو و انار می‌کارد و کشاورزی می‌کند. پسری که هوشمندترین بچه‌ من بود و دکترای فیزیک از دانشگاه صنعتی شریف دارد در این مرحله است.

تار موى سفید

هیچ تار موى سفیدى در موهاى سرش دیده نمى‌شد و از آن حجم عظیم مو، که به طرز عادلانه‌اى در همه‌جاى سرش توزیع شده بود، هیچ تار مویى کم نشده بود. هیکل یغور و مردانه‌اش خوب مانده بود. شلوار مشکى، تى‌شرت سرخ، و روى تى‌شرت یک ژاکت نظامى زیتونى‌رنگ خوش‌دوخت پوشیده بود. ژاکتش ساده بود، بدون هیچ مدال یا سردوشى یا علامت و نشانى، و کاملاً هم اندازه‌اش بود. این لباسْ لباس محبوبش بود. دخترش ماریا، با زنجیر طلاى دور گردنش که زیر نور خورشید برق مى‌زد، دست در دستش داشت و مى‌کوشید همپایش قدم بردارد. دستیاران و وزرا، که جملگى تى‌شرت‌هاى سرخ به تن کرده بودند، چند قدم عقب‌تر با فاصله به صورت دسته‌جمعى دنبالش مى‌کردند. موقعى که خدم و حشم فرمانده قدم به میدان گذاشتند، ناقوس کلیسا به صدا درآمد و کبوترها پریدند.»

۱۰ داستان

کتاب دیگری که من از این زبان ترجمه کردم شامل ۱۰ داستان است که به قدری موضوعات برای من ملموس بود و به شرایط زندگی ما نزدیک بود که من آن را ترجمه کردم. فضاها خیلی متفاوت نیست. شاید داستان یک نویسنده آمریکایی را کمتر درک کنیم، چون مشابهت زیادی با ما ندارد، شرایط اجتماعی آمریکا را درک نکنیم و شرایطی که از آن می‌گوید برایمان ملموس نباشد. ولی آثار نویسندگان ترکی چنین نیست. کتاب‌های نویسندگان ترکیه برایمان‌ آشناترند؛ اگر ترجمه‌های خوبی از این زبان ارائه شود و همچنین از نویسنده‌های مختلف و خوب ترجمه شود، خیلی روی آثار یک نویسنده متمرکز نشویم برای مخاطبان ایرانی جذابیت دارد.

وی ضمن اظهار امیدواری برای ترجمه‌های بهتر از زبان ترکی گفت: امیدوارم همچنین آثار نویسندگان فارسی زبان هم به زبان ترکی ترجمه شود و آ‌نها هم از ادبیات ما استفاده کنند و مردم ترکیه بدانند که ما نویسندگان خوبی داشته و داریم و این ارتباط عمیق‌تر شود.