عشق

عشق

عشق

عشق

سی و نه سال


عمو ونون در آشپزخانه وارد شد و هری تبدیل به بیکن شد.

"موهای خود را بشویید!" او از طریق یک صبح روز صبح زد.

حدود یک بار در هفته، عمو ونون در بالای روزنامه اش نگاه کرد و فریاد زد: هری نیاز به یک مدل مو داشت. هری باید موهای بیشتری را نسبت به بقیه پسرها در کلاسش داشته باشد، اما او آن را در همه جا انجام داد.

دادلی با مادرش در آشپزخانه وارد شد. دادی خیلی شبیه عمو ورنون است. او دارای یک صورت بزرگ صورتی، گردن زیاد، چشمهای آبی کوچک و موهای ضخیم سفید است. عمه پتونیا اغلب می گوید که دادی به مانند یک فرشته بچه نگاه می کند - هری اغلب می گوید که دادی شبیه یک خوک در یک کلاه گیس بود.

هری پلاستیکی تخم مرغ و گوشت گاو را بر روی میز گذاشت، که دشوار بود. در ضمن، دادی، هدایای خود را شمارش کرد. صورتش افتاد

او گفت "سی و شش ساله، به دنبال مادر و پدرش است. "این دو برابر کمتر از سال گذشته است."

"عزیزم، شما در حال حاضر Auntie Marge شمارش نیست، ببینید، این در اینجا زیر این بزرگ از مامان و بابا است."

دادلی، "درست، سی و هفت پس از آن، در حال ظهور است. ددلی تانتوم در حال آمدن است، در اسرع وقت گاوچران خود را از دست داد.

عمه پوتونیایی نیز به شدت از خطر تشنه بود، زیرا او به سرعت گفت: "و ما دو روز دیگر را در حالی که امروز می روید، می خریدیم." چطور، پوپینک؟ دو هدیه دیگر. آیا این همه درست است؟ "

دادی برای یک لحظه فکر کرد شبیه کار سختی بود در نهایت او به آرامی گفت: "بنابراین من سی ... سی سی ..."

عمه پتونیا گفت: "سی و نه سال، شیرین،" گفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.