عشق

عشق

عشق

عشق

دو نفر دیگر به او خیره شدند (بخشی از کتاب)


هری گفت: "خوب ، آن وقت است ، اینطور نیست؟"

دو نفر دیگر به او خیره شدند. رنگ پریده بود و چشمانش زرق و برق داشت.

"من امشب از اینجا بیرون می روم و ابتدا سعی می کنم به سنگ بروم."


کتاب ها :

ران گفت: "شما دیوانه هستید!"

هرمیون گفت: "شما نمی توانید!" "بعد از آنچه مک گوناگال و اسنیپ گفتند؟ شما اخراج خواهید شد! "

هری فریاد زد: "چه چیزی؟" "نمی فهمیدی؟ اگر اسنیپ سنگ را نگه دارد ، ولدمورت دوباره برمی گردد! آیا نشنیده اید که وقتی می خواست تصاحب کند ، چطور بود؟ هیچ هاگارتز وجود نخواهد داشت که از آنجا اخراج شوید! او آن را صاف می کند ، یا آن را به مدرسه ای برای هنرهای تاریک تبدیل می کند! از دست دادن امتیاز دیگر مهم نیست ، نمی توانید ببینید؟ آیا فکر می کنید اگر گریفیندور در جام خانه برنده شود ، شما و خانواده های شما را تنها خواهد گذاشت؟ اگر قبل از رسیدن به استون گرفتار شوم ، خوب ، مجبور خواهم شد به دورتلیز برگردم و منتظر بمانم تا ولدمورت بتواند آنجا را پیدا کند ، فقط کمی دیرتر از حالم می میرد ، زیرا من هرگز نمی روم. بیش از سمت تاریک! من امشب در حال عبور از آن خنجر هستم و هر چیزی که شما می گویید من را متوقف نخواهد کرد! ولدمورت پدر و مادرم را کشت ، یادت هست؟ "

او به آنها زل زد.

هرمیون با صدایی کوچک گفت: "درست است ، هری".

هری گفت: "من از لباس نامرئی استفاده خواهم کرد." "فقط خوش شانسم که برگشتم."

رون گفت: "اما آیا این سه ما را تحت پوشش قرار خواهد داد؟"

"همه - هر سه ما؟"

"اوه ، آن را خاموش کنید ، شما فکر نمی کنید ما بگذاریم شما تنها بمانیم؟"

هرمیون با سرعت گفت: "البته نه". "چگونه فکر می کنید بدون ما به سنگ می رسیدید؟ بهتر است که کتابهایم را مرور کنم و ببینم ، ممکن است چیز مفیدی باشد. ... "

"اما اگر گرفتار شویم ، شما دو نفر نیز اخراج می شوند."

هرمیون گریملی گفت: "نه اگر من بتوانم به آن کمک کنم." فلیتویک مخفیانه به من گفت که من صد و دوازده درصد از امتحان او را گرفتم. آنها بعد از آن من را بیرون نمی آورند. "



بعد از صرف شام ، هر سه نفر در اتاق مشترک عصبی نشسته بودند. هیچ کس آنها را زحمت نداد. هیچ کدام از گرافیندورها هیچ حرفی برای گفتن به هری نداشتند. این اولین شب بود که او از این ناراحت نبود. هرمیون با دیدن همه ی یادداشت هایش امیدوار بود که یکی از مسحور کننده هایی که می خواستند برای شکستن روبرو شوند را پیدا کند. هری و رون زیاد صحبت نکردند هر دوی آنها به فکر آنچه قرار بود انجام دهند ، بودند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.